جعبه سیاه محاصره قطر

براورد قیمت هزینه خرید کالای خود از سایت آمازون، eBay، علی اکسپرس و سایر سایت ها فقط و فقط از طریق ارسال تیکت در ناحیه کاربری پیگیری گردد.

آنچه در این محتوا میخوانید😃

[ad_1]

اولین سفر منطقه‌ای ترامپ به خاورمیانه و رقص شمشیر او با شاه سعودی ظاهرا ترتیبات امنیت و نظم منطقه‌ای را بر هم زد. یکی از نمودهای این بر هم خوردن نظم منطقه‌ای و مشتعل شدن درگیری‌های «درون خانوادگی» میان پسرعموهای عرب است؛ پسرعموهایی که اگرچه در برابر هم لبخند می‌زنند و ناز و کرشمه می‌آیند و دست در دست هم به رقص می‌پردازند اما در پس این لبخندها، «تلخند»هایی است که حاکی از دشمنی با یکدیگر است. گویی این پسرعموها به خون هم تشنه‌اند، میان خود و آمریکا به مغازله می‌پردازند و از پشت‌سر به یکدیگر خنجر می‌زنند و حاضر به تحمل یکدیگر نیستند. برآیند گزارش‌های رسانه‌های غربی چنین می‌نمایاند که قطع رابطه چهار کشور عربی با قطر یکی از مصادیق سفر ترامپ به خاورمیانه است.

دکترین‌های متفاوت

این باور در برخی محافل مطرح شده است که اوباما و ترامپ دارای دو دکترین متفاوت هستند. اوباما یک دیدگاه دو بعدی داشت: از یکسو، اجازه می‌داد از دل نزاع‌های منطقه‌ای نظم مورد دلخواه غرب زاده شود و از سوی دیگر، با نزدیکی پنهان و گام به گام به ایران تلاش داشت تا کفه ترازوی منطقه را به نفع ایران سنگین‌تر کند. چنین بود که جفری گولدبرگ در مصاحبه با باراک اوباما در مجله آتلانتیک به نقل از وی خاطرنشان کرد که اعراب باید همزیستی مسالمت‌‌آمیز با رقبای خود را بیاموزند. به همین دلیل برخی دکترین اوباما را «واقع‌گرایی مصالحه‌جویانه» نامیده‌اند. در مقابل، ترامپ بر خلاف رویکرد اوباما در حال حرکت است. او به سیاست سنتی آمریکا مبنی بر تقویت اعراب در برابر ایران گراییده و تلاش دارد تا جبهه اعراب- اسرائیل را تقویت کند. مایکل گوردون در گزارش مورخ ۵ ژوئن در نیویورک‌تایمز می‌نویسد: «شکاف در خاورمیانه با سفر ترامپ به منطقه بیشتر رخ نمود زیرا او امیدوار بود که با در آغوش کشیدن عربستان سایر کشورهای عربی را هم به جبهه مقابله با افراطی‌گری به رهبری عربستان در آورد و اعراب را به‌عنوان جبهه‌ای واحد در کنار اسرائیل و در برابر ایران قرار دهد.» اگر اوباما و بایدن به اعراب می‌تاختند و به آنها گوشزد می‌کردند که باید نقش رقیب را بپذیرند اما گوردون می‌نویسد: «ترامپ شیفته سعودی هاست و به این ترتیب، آنها را نقطه ثقل تحولات منطقه قرار داده و به این وسیله می‌خواهد صلح احتمالی میان اعراب و اسرائیل را به مرحله عمل نزدیک‌تر سازد.»

سناریوها چه می‌گویند؟

در مورد قطع روابط اعراب با قطر چند سناریو مطرح شده است:

الف) چراغ سبز آمریکا و هژمون‌سازی:

برخی کارشناسان بر این باورند که قدرت آمریکا در مسیر افول قرار گرفته است. این افول هژمونی تبعاتی در سطح جهانی دارد که یکی از تبعات آن ظهور قدرت‌های رقیب است. این قدرت‌های رقیب و نوظهور (برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی که اصطلاحا بریکس نامیده می‌شوند) چالشگرانی برای قدرت هژمون هستند و با حرکت به سوی جهان چندقطبی درصدد به چالش کشیدن برتری قدرت نظام بین‌الملل بر می‌آیند. «مایکل سوین و چند تن دیگر» در مقالاتی بر این باورند که سال ۲۰۴۰ سالی است که آمریکا باید با برتری و هژمونی خود در نظام بین‌الملل خداحافظی کند و قدرتی مانند چین را به‌عنوان تنها رقیب خود بپذیرد. اگرچه برخی دیگر بر این باورند که آمریکا در تمام چهار بعد قدرت (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی) برتری مطلق دارد و بعید است چین به این زودی‌ها به پای آمریکا برسد اما برخی تحلیلگران به پیشواز افول قدرت برتر نظام بین‌الملل رفته‌اند و سال ۲۰۴۰ را وداع با «قدرت آمریکا» نامیده‌اند. به همین دلیل، آمریکا در تمام نقاط جهان با بازیگران یا قدرت‌هایی مواجه است که یا به نوعی قدرت او را به چالش می‌کشند یا نیروهای گریز از مرکزی هستند که آمریکا به‌دنبال مدیریت آنها است. در این راستا، نظریه‌پردازانی مانند برژینسکی بر این باورند که «افول هژمون» یا قدرت برتر نظام بین‌الملل (آمریکا) دیر یا زود همچون بسیاری دیگر از قدرت‌ها یا امپراتوری‌های جهانی دیگر رخ خواهد داد. بهترین چاره برای مواجه شدن با قدرت‌های نوظهور «مدیریت» آنها است. اندیشمندانی مانند برژینسکی بر این باورند که آمریکا باید از میزان مداخلات جهانی خود بکاهد و هزینه‌های این مداخله را صرف شکوفایی اقتصادی، نوآوری و خلاقیت در داخل کند و همزمان قدرت‌های نوظهور را «مدیریت» کند. یکی از نمودهای این «مدیریت» این است که آمریکا برای مهار رقبا یا به‌دنبال «هژمون سازی» برود یا روند ظهور قدرت‌ها را به شکلی مدیریت شده در دست بگیرد. به همین دلیل، برخی بر این باورند که سفر رئیس‌جمهوری آمریکا به عربستان و عقد قراردادهای نظامی چند صد میلیارد دلاری در راستای همین نظر صورت می‌گیرد.

آمریکا با پی بردن به «افول تدریجی» در نظر دارد تا با تقویت «قدرت‌ها» یا «کشورهای دوست» آنها را در برابر رقبا به‌عنوان نیروی هژمون یا نیروی برتر در آن مناطق جا اندازد. بنابراین، مطرح کردن یا بزرگ کردن عربستان در راستای همین نظریه است.

آمریکا می‌خواهد به منطقه بازنگردد و نیروهای خود را وارد خاورمیانه نکند. به همین دلیل می‌خواهد از پتانسیل دیگران استفاده کند. به همین منظور عربستان به‌عنوان قدرت برتر خلیج‌فارس مورد شناسایی قرار می‌گیرد؛ ترکیه در غرب آسیا نیروی هژمون می‌شود و اسرائیل در اِشِلی کلان‌تر؛ البته به عربستان و ترکیه اجازه داده نمی‌شود هژمونی اسرائیل را به چالش بکشند. «لاری پلاتکین بوگارت»، تحلیلگر موسسه واشنگتن برای خاور نزدیک، می‌نویسد قدرت در منطقه خاورمیانه به سرعت در حال تغییر و جابه‌جایی است. او بر این باور است که «واقعیات جدیدی» در خلیج‌فارس در حال ظهور است. او ادعا می‌کند سعودی‌ها تقریبا در تمام معادلات منطقه دست برتر دارند و تمام اینها میسر نمی‌شود مگر به واسطه چراغ سبز آمریکا. به همین دلیل، می‌توان به این باور رسید که سفر ترامپ به عربستان نقطه عطفی در تحولات خلیج‌فارس و در سطحی کلان‌تر خاورمیانه است.

ب) آیا عربستان مستقل از آمریکا تصمیم می‌گیرد؟ از آنجا که دولت عربستان به خودی خود از توان، پتاسیل و قدرت مانور برخوردار نیست و به‌واسطه پشتیبانی و چراغ سبز آمریکا است که دست برتر در برخی معادلات یافته است، بنابراین نمی‌توان گفت تصمیم به قطع رابطه با قطر به اراده سعودی‌ها صورت گرفته است. نیویورک‌تایمز در گزارشی به قلم «گاردینر هریس» می‌نویسد قطر مدت زمانی بود ساز مخالف با آمریکا و جبهه عربی می‌زد. وقت آن رسیده بود که ضرب شستی به این کشور کوچک نشان داده شود. یکی از عرصه‌های این «ساز مخالف زدن» حمایت قطر از جنبش اخوان‌المسلمین و تاختن به دولت عبدالفتاح السیسی بود. اگر فرض کنیم که آمریکا تلاش دارد با ضرب و زور عربستان را «هژمون خلیج‌فارس» سازد، بنابراین سایر کشورها باید زیر بیرق عربستان حرکت کنند و ساز مخالف زدن تبعاتی دارد. آنچه در گزارش نیویورک‌تایمز به صورت جدی مطرح شده این است که عربستان (به همراه بحرین و امارات) تلاش داشت تا در سفر اخیر ترامپ به خاورمیانه رئیس‌جمهوری آمریکا را متقاعد سازد که پایگاه‌های نظامی خود را در قطر تعطیل و به یکی دیگر از کشورهای «دوست» حاشیه خلیج‌فارس منتقل سازد. این گزینه به‌عنوان «ابزار فشار» در دست کاخ سفید بود تا در موقع مقتضی قطر را به تمکین وادارند. اما نیویورک‌تایمز این سوال را مطرح می‌کند: «سوال اساسی نزد مقام‌های آمریکایی این است: اگر سایر کشورهای عربی مانند بحرین، امارات و عربستان به آمریکا اجازه استفاده از خاک خود در حملات هوایی علیه داعش را ندادند آن وقت چه باید کرد؟» همین سوال است که باعث شد فرماندهی نظامی آمریکا در خلیج‌فارس به پرسش‌های نیویورک‌تایمز پاسخ ندهد. این نشان می‌دهد که امکان جابه‌جایی به‌عنوان یک «گزینه» مطرح است و هنوز به مرحله عملیاتی نرسیده، چراکه می‌تواند به‌عنوان «ابزار فشار» علیه قطر مطرح باشد. ایندیپندنت در گزارشی به قلم «جان گامبرل» همین مساله را مطرح می‌کند و می‌نویسد قطر میزبان ۱۰ هزار نیروی آمریکایی است. پایگاه «العدید» یکی از پایگاه‌های مهم آمریکا است و این کشور نمی‌خواهد بی‌گدار به آب بزند و روابط با قطر را خدشه‌دار کند. «پاتریک کاکبرن»، تحلیلگر ایندیپندنت می‌نویسد همین که قطر از آشتی با ایران کوتاه بیاید بار دیگر به جرگه کشورهای عرب خواهد پیوست؛ زیرا خط قرمز اعراب به رهبری عربستان چالشی است به نام ایران.

اما دلیل بعدی را «جان گامبرل» در گزارشی در ایندیپندنت مطرح می‌کند. او می‌نویسد قطر یک برتری نسبت به همقطاران عرب دارد: اینکه میزبان «جام‌جهانی فیفا ۲۰۲۲» است و این به کام دوستان عرب خوش نمی‌آید. به همین دلیل، عربستان نمی‌خواهد شاهد حضور رقیبی در میان کشورهای عربی برای خود باشد. این رقیب به هر وسیله‌ای باید مهار شود تا همه زیر بیرق رهبری ریاض قرار گیرند. ایندیپندنت می‌افزاید هدف از تاختن اعراب به قطر فقط تنبیه این کشور است تا دوحه از بلندپروازی‌های منطقه‌ای خود دست بردارد و به آغوش «برادر بزرگ‌تر» بیاید.

ج) برخی رسانه‌های منطقه‌ای طی روز گذشته بر این نظر پای فشردند که آمریکایی‌ها دوباره می‌خواهند حوادث سال ۱۹۹۱ میلادی و جنگ دوم خلیج‌فارس را در منطقه تکرار کنند. اگر در آن ماجرا صدام حسین با چراغ سبز سفیر وقت واشنگتن در تله استراتژیست‌های دولت جورج بوش پدر افتاد، این بار نوبت خاندان آل‌سعود است که با تحریک دولت ترامپ خود را در مهلکه قطر بیندازد تا سرانجام با مشت آهنین استراتژیست‌های آمریکایی مواجه شود. با وجود همه این برآوردها شواهد و قرائن متقنی برای اثبات این سناریو وجود ندارد.

آیا انتظارات سعودی برآورده می‌شود؟

جنگ یا فروپاشی از درون: ریاض اگرچه از چراغ سبز آمریکا و پتانسیل نظامی برای برخورد نظامی – جنگ- با قطر برخوردار است اما به‌نظر می‌رسد این کشور تمایلی به مداخله نظامی مسلحانه نداشته باشد به چند دلیل: اول، پای عربستان در یمن گیر است و این کشور تمایل ندارد تا جبهه دیگری در تقابل‌های منطقه‌ای خویش بگشاید. در واقع، اکنون عربستان در گیر و دار یک بحران دیپلماتیک- نظامی تمام عیار غرق است. در بحران یمن و سوریه رد پای این کشور دیده می‌شود. این دو بحران توان دیپلماتیک، مالی و نظامی بسیاری از عربستان را به خود اختصاص داده است و بنابراین، تمایلی ندارد تا وارد جبهه جدیدی شود. دوم، هرگونه درگیری نظامی در منطقه جریان نفت را به خطر می‌اندازد. نیویورک‌تایمز به نقل از رکس تیلرسون، وزیر خارجه آمریکا، می‌نویسد آمریکا مایل است کشورهای عربی متحد بمانند. او اعلام کرد: «بی تردید خواهان این هستیم که تمام طرف‌ها دور یک میز بنشینند و اختلافات خود را حل‌وفصل کنند» چراکه هرگونه درگیری نظامی می‌تواند موجب افزایش قیمت یا بی‌ثباتی بازار نفت شود. سوم، هرگونه درگیری نظامی به مثابه تضعیف اعراب و توانمندتر شدن ایران است. به همین دلیل، اعراب مایلند تا بحران‌های «درون خانوادگی» خود را با «قدرت نرم» حل‌وفصل کنند نه ابزارهای نظامی. به همین دلیل، به نظر می‌رسد در صورت تداوم بحران، ریاض مایل است فروپاشی از درون یا کودتای داخلی را با محاصره تمام عیار قطر به اجرا بگذارد و نیروهای هوادار خود را به رهبری قطر بگمارد. این سناریویی است که برخی رسانه‌های سعودی به آن دامن زده‌اند. رسانه‌های سعودی نه‌تنها در مورد اصالت نسب رهبران فعلی تشکیک کرده‌اند بلکه حکومت را از آن گروه دیگری دانسته‌اند.

احتمال عقب‌نشینی آبرومندانه

برخی از کارشناسان معتقدند موقعیت جزیره‌ای قطر امکان مقاومت این کشور در قبال تحریم‌ها و محاصره‌ها را نمی‌دهد بنابراین دوحه در اندک زمانی یا مجبور به تسلیم بوده یا به گفت‌وگو و مصالحه روی خواهد آورد چراکه عمده مراودات ترانزیتی و حمل‌ونقل و صادرات و واردات قطر از مرزهایی صورت می‌گیرد که امروز از سوی بحرین، امارات و عربستان مسدود شده است. قطر برای رابطه با دنیای خارج راهی غیر از استفاده از راه‌های آبی و هوایی ایران نخواهد داشت. این امر از آن جهت برای ریاض مطلوب نیست که دوحه را بیش از پیش به تهران به‌عنوان رقیب منطقه‌ای آن نزدیک کرده و در معادلات یارگیری منطقه‌ای یک امتیاز را نصیب ایران خواهد کرد. یقینا سعودی‌ها تمایل چندانی نخواهند داشت که پس از عراق، سوریه و یمن، در حوزه‌ امنیتی خود، کشور دیگری را نیز به نفع رقیب از دست بدهند. بنابراین به سرعت و به هر نحوی ولو با عقب‌نشینی از مواضع خود در پی جلوگیری از این خسران خواهند بود. پاتریک کاکبرن بر این باور است که قطر در بلندمدت احتمالا نمی‌تواند در برابر فشارها مقاومت کند و بعید نیست که سر بر آستان رهبران ریاض بساید البته به شیوه‌ای آبرومندانه. به این صورت که ممکن است طرف سومی واسطه دیدار رهبران دوحه با دولتمردان سعودی شود و این یعنی «سر بر آستان خادم حرمین شریفین ساییدن.» اگرچه برخی بر این باورند که ممکن است سرنوشت عراق هم در انتظار قطر باشد: محاصره تا فروپاشی کامل. اما تاکنون ادله یا شواهد رسانه‌ای برای این سناریو مطرح نشده است. با این حال، برخی کارشناسان بر این باورند که آنچه در خاورمیانه می‌گذرد ریشه در بحران داخلی در آمریکا دارد. به عبارت دیگر، ترامپ قصد دارد تا به صدور بحران از آمریکا بپردازد و تشدید بحران‌های خاورمیانه طی چند ماه اخیر نشان می‌دهد که هیات حاکمه آمریکا تلاش دارد تا بحران داخلی خود را به خارج صادر کند.

[ad_2]

Source link

میانگین امتیازات ۵ از ۵
از مجموع ۱ رای

نظرات کاربران

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x